سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حسد چون کم بود ، تن درست و بى غم بود . [نهج البلاغه]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 8

 

    

                                            انتخاب خودمان!

در هندوستان، شکارگران برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند، موزی در آن می گذارندو زیر خاک پنان می کنند.

میمون نزدیک می شود ، دستش را به داخل نارگیل می برد و موز را بر می دارد اما دیگر نمی تواند دستش را بیرون بکشد، چرا که مشتش از دهانه سوراخ بیرون نمی آید. به جای آنکه موز را رها کند، همان طور در برابر چیز غیر ممکنی می جنگدو در این هنگام شکارچی خیلی راحت میمون را به دام می اندازد.

" ما نیز اینگونه هستیم، به دست خودمان به دام مشکلات می افتیم، اما از چیز که بدست آورده ایم دست نمی کشیم، خود را عاقل می دانیم ، و این کار اوج حماقت است! "

 


 نوشته شده توسط ژووان دلارام در جمعه 86/3/11 و ساعت 11:29 عصر | نظرات دیگران()

 

                                    گلدون من

یه گلدون تو خونه داریم. که خیلی دوستش دارم .تمام مدت زمستان توی خونه ازش  مراقبت میکردم. تا اینکه بهار شد ویکی از اعضای خوانواده، اون رو به تصمیم خودش به تراس منتقل کرد. ومن اعتراضی نکردم. بعد ازمدتی گلدون رو به خونه آورد. و گفت: نمید ونم چرا مریض شده؟

برگ های زیبای گلدون من سفید شده بود. دو تا بچه کوچولویی که ازکنار گل سبز شده هم مریض شده بودن. دوباره شروع کردم به  نگهداری از اون.. و تصمیم گرفتم، محبتم را با کلام به اون بگم، بهش می گفتم دوستت دارم ، تو خیلی زیبایی، تو برگ های سالمی داری، تو زیباترین گل دنیا هستی . باور کردنی نبود، ولی گلدون من روز به روز سالم تر و رنگ برگ هاش شاداب تر می شد، و الان در سلامت کامله.

 

تا حالا به این موضوع  فکر کردیم که ما آدم ها با همدیگه چیکارمی کنیم؟

آیا  اِبراز نکردن  محبتمان به دیگران، قابل بخششه؟


 نوشته شده توسط ژووان دلارام در جمعه 86/2/28 و ساعت 6:20 عصر | نظرات دیگران()

خیر و شر

چند وقت پیش داستانی درباره خیر و شر خواندم. و اینکه خیر و شر برای شنا کردن به دریا رفتن، اما شر زودتر از آب بیرون آمد و لباس های خیر را پوشد و خیر برای اینکه برهنه نماند ، مجبور شد لباس های شر را بپوشد.

و حالا سال هاست که آدم ها خیر و شر را با هم اشتباه می گیرند. من هم همینجوری ام. خیلی وقته این دوتا را عوضی می گیرم. همیشه اتفاق هایی بوده که اول خیال کردم بد ترین اتفاقه ، و مدت ها به خاطرش غصه خوردم و غمگین و نا امید شدم و اسمش رو گذاشتم بدبختی . اما بعد فهمیدم که این اتفاق بد، همون اتفاق خوبی بوده،که منتظرش بودم. خیر ها گاهی شبیه شر می شوند و شر ها گاهی به شکل خیر.

 خدایا !!! کمکم کن و یاریم بده که چطوری خیر و شر را حتی وقتی لباس همدیگر را پوشیده اند، از هم تشخیص بدهم.

 


 نوشته شده توسط ژووان دلارام در دوشنبه 86/2/17 و ساعت 1:6 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 8223
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه